سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : شنبه 04 فروردین 30 ، 5:43 صبح
[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
واگویه های مادر شهیدان محمدزاده 1


شنیده بودم که قاسم ابن الحسن در وقت شهادت تازه داماد بوده و همیشه از این جریان میسوختم. اما قاسم من هم بعد از ده ماه که از ازدواجش می گذشت رفت و شهید شد.
از ده تا پانزده روز قبل از شهادت قاسم، تمام ائمه را در خواب می دیدم، آنها مرا نصیحت میکردند که صبور باشم و مرا به گونه ای آماده کرده بودند که حتی اگر خبر شهادت همه تان را با هم به من می دادند خم به ابرو نمی آوردم.
برای ورود قاسم حتی دیوار های خانه را رنگ زدم و می دانستم که می آید؛ شما و همسایه- ها همه مسئله را از من کتمان می کردید ولی این من بودم که به همسایه ها می گفتم، جلوی در خانه شان را تمیز نگاه دارند، چرا که من میهمان داشتم و آنها مبهوت حرفهایم می شدند، چرا که من هفته پیش از این خبر، در نیمه شبی مهتابی دیدم که چگونه جلوی خانه مان به باغ و صحرایی سرسبز تبدیل شده و قاسم را در وسط سبزه ها استوار و آماده ی شهادت یافتم، خواستم پسرم را صدا کنم اما ناگهان تیری به او خورد و تمام وجودم را درد فرا گرفت...
ادامه دارد... .





کلمات کلیدی : خبر شهادت ابوالقاسم محمدزاده از زبان مادر